نخوان به نام انسان
نخوان به نام انسان
ما انسان نبودیم
ما گوسفندانی بودیم که گله گله رانده می شدند
ما نسل به نسل عقایدمان می پوسید
تنها طویله هایمان با هم فرق می کرد
ما نیاز جنسی داشت
اما جنس دیگر " جنس مخالف " بود
و نمی داد پای لامصب را
ولی از شما چه پنهان که جنس کاملا موافق
در دسترس مان بود و می شد
و می داد دادنی را
ما بسی سگ های هار بودیم و می دریدیم
گرگ را روباه را سگ را
با دهن های کف کرده و چشمان سرخ
و فرقی هم نداشت
ما حتی خر هم بودیم در درون
که می ایستادیم پای خر دیگری
که آنقدر خریتش کامل نبود تا پای ما بایستد
و می رفت پیش یک خری که پالانش از ما
گران قیمت تر بود ما با خانواده بودیم
که این یعنی گله ای زندگی می کردیم
ما سممان را هم جلوی پدرسگ و مادرسگ یا
پدر خر و مادر خرمان دراز نمی کردیم
اما در ته ته ته اعماقمان بوی دو عدد سیب می دادیم
و هیچ کس هم به روی خرمان نمیاورد
یا حتی آن روی سگمان
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |